Archive for the ‘برنامه های کوهنوردی گروه’ Category

گزارش برنامه آبشار سنگان

9 ژانویه 2011

 گزارش تصویری برنامه را میتوانید در «کوه و دشت و صحرا» ببینید

نام برنامه آبشار سنگان
هدف برنامه مشارکت همنوردان برای تقویت بیشتر رابطه ها و سلامت نفس
نوع برنامه زمستانی
مسئول برنامه داود بهرامی
هماهنگی برنامه علیرضا وحدانی
سرپرست برنامه داود بهرامی
تاريخ اجراء جمعه 10/10/89
مناسبت تعطیلی هفتگی
مسير جاده امامزاده داود- روستای سنگان بالا- امامزاده ابراهیم- به طرف یال های شمالغربی- دشت پهنه حصار در دامنه قله
نوع مسير شيب آرام از دره تا یال منتهی به آبشار
شرکت کنندگان 13 نفر همگی از همنوردان گروه مهر
نکته خاص برنامه رهایی از آلودگی هوای دودآلود تهران و اظهار تاسف از جاده کشی در ارتفاعات توسط سودجویان وخالی بودن پای آبشار از برف و یخ
آب و هوا  علیرغم زمستانی بودن فصل هوایی آفتابی در ارتفاعات پذیرایمان بود

 

این بار هم مجبور شدیم کمی برنامه رو تغییر بدیم؛ البته با نیت خیرخواهانه، چون هوای تهران و ارتفاعات توچال واقعا افتضاح بود و حتما به جای استشمام هوای متبوع کوهستانی ریه هامون پر از هوای آلوده می شد؛ بنابراین به جای پناهگاه اسپیدکمر رفتیم آبشار سنگان… و بعدا وقتی از دامنه پهنه سار لایه هوای آلوده تهران رو دیدیم که حتی تا لابلای کوه های امامزاده داود هم رسیده بود، فهمیدیم چه کار عاقلانه ای کرده ایم. توی سنگان واقعا هوا صاف و عالی بود، هرچند با نبود برف در اون ارتفاع -اونهم وسط زمستون- غم توی دل آدم می نشست…

در اصل مسئول برنامه خانم روغنیان بود که با عذر و بهونه های موجه وناموجه شرکت نکردن که هیچ، هیچکدوم از خانوم های همنورد هم حضور نداشتند (غیر از خانوم دارابی)… و ناچار خود من دست بکار شده و برنامه را به دوستلن یادآوری کردم. موقعی که بچه ها تو محل قرارمون کنار امامزاده جمع شدن دیدم سیزده نفر تو برنامه شرکت کردن که از دیدنشون کلی انرژی گرفتم.

شرکت کننده ها عبارت بودن از: خانم دارابی(پای همیشگی برنامه ها) و آقایان: ناصر(همسر خانم دارابی)، پسرشون شایان، حامد و سامان(خواهرزاده های خانم داربی)، محمد کشاورزیان و پسرش ماهان، علیرضا وحدانی و برادر خانومش عباس معروف به GPS، اسماعیل محمودپور، پرویز میسوری، سید احمد موسوی و بنده نا قابل.

برنامه رو ساعت 8صبح از امامزاده شروع کردیم. عجله یی برای رسیدن نداشتیم بنابراین با یخ بازی یکی دو تا از بچه ها و رفتن روی یخ آب انبارهای کشاورزی بین راه کنار میومدیم. بعد از حدود چهل و پنج دقیقه برای خوردن صبحانه اتراق کردیم؛ هر کی هر چی داشت رو کرد و چهل و پنج دقیقه ای هم اینجا طول کشید؛ با خاموش کردن آتیشی که ناصر به پا کرده بود حرکت کردیم…

یکی از افتضاحاتی که معمولا برای منابع طبیعی ما درست میشه، کشیدن جاده و تعیین محدوده های شخصی بی حساب کتابه که دیدیم سنگان هم درگیر این قضیه شده، و اشخاصی شروع کردن به کشیدن جاده (که فکر میکنم خصوصی هم باشه) تا پای آبشار… البته چند سال پیش که یه بابایی اومد و چند تا نهال تو شیب زیر دست آبشار کاشت باید حدس میزدیم موضوع به اینجا میرسه که امروز گذشته از زدن جاده ماشین رو، توی مسیر کوهنوردا هم سیم خاردار و سیم توری بکشه، البته خوشم اومد که کوهنوردا با پاره کردن فنس ها، حس مالکیت و مسئولیت خودشون رو در رابطه با حفظ منابع و محیط طبیعی و مسیر کوهنوردان نشون داده بودن… چیزی که مهم بود این بود که تو این گیرودار معلوم نبود مسئولین منابع طبیعی و محیط زیست کجا هستن و چیکار میکنن…

روی یال منتهی به آبشار که رسیدیم ماهان کم آورده بود و من و اسماعیل بالاجبار پابه پای اون رفتیم. بچه های دیگه حدود ساعت یازده و نیم به آبشار رسیدن و ما هم ساعتی بعد… بعد از خوش و بشی و استراحت مختصری و ریزه خواری شکلات و میوه غیر از محمد و ماهان بقیه راه افتادیم به طرف بالای آبشار و دشت پهنه سار و استراحت و عکس و لذت از مناظر و دورنمای اطراف و اظهار انزجار از لایه ضخیم دود -آنهم در این روز جمعه- بالای تهران… وقتی برگشتیم ساعت دو گذشته بود. علیرغم عدم آمادگی معده برای دریافت ناهار با اکثریت آرا بساط ناهار رو پهن کردیم… آتیشی به پا شد و بازهم هرکی هرچی داشت رو کرد و گرم کردنی ها رو گرم کردیم و با لذت تمام خوردیم و استراحت مختصری و حدود ساعت سه و نیم بود که آهنگ برگشت کردیم. عکسی هم کنار گرده یخی زیر آبشار که به خاطر زمستان بی اثر امسال اصلا چنگی به دل نمیزد گرفتیم.

نفرات از چپ به راست:

ردیف پایین: محمد، علیرضا، احمد، اسماعیل و من(داود)

ردیف وسط: ماهان، نشاط و شایان

ردیف بالا: ناصر، حامد، عباس و سامان… نفر آخر هم اون بالا آقا پرویزه که برای اینکه بهتر دیده بشه داره چشماشو پاک می کنه!!!

موقع برگشتن ماشالا آقا ماهان جلوتر از بقیه بود. تازه شنیدم از من شاکی بوده که: فلانی که موقع رفتن همهش سربه سر من میذاشت برگشتنی هیچ حالی از من نپرسیده… شاید کوتاهی کردم ولی خودش میدونه که ما مخلصشم هستیم…

شکر خدا بدون هیچگونه مشکلی و سرحال و قبراق ساعت پنج نشده به امامزاده رسیدیم و سوار ماشینا و سرازیر شدن به طرف تهران دودآلود…

بقیه عکس هارم می تونید اینجا ببینید: حتما برید ببینید.

برنامه بعدی هم انشالا یا غار گل زرده یا غار رود افشان